« دلشوره » نامه


عاشق کسی باش که لایق عشق باشد نه تشنه عشق
چون تشنه عشق روزی سیراب میشود

چشمهایم را بستم ... فرشته بال و پر خود را ارام بر سر و روی من کشید ٬ گرمای وجودش را کاملا احساس کردم . اما وقتی چشمان خود را گشودم ...

امروز دوباره یه عشق واقعی ٬ یه دلهره واقعی را دیدم و بهش حسودیم شد ...
فقط حدود یه ساعت از ساعت همیشگی گذشته بود ٬ رنگ به چهره اش نمونده بود . تو این ۲۷سال زندگی مشترک سابقه نداشت بی خبر دیر بیاد . خونه هرکی میدونست زگ زد هر شماره ای که میگرفت انگشتاش میلرزید ٬ موقعی هم که صحبت میکرد بغض کرده بود ... وقتی صداش را شنید یه اه بلندی کشید و زد زیر گریه ... گریه از سر شوق ٬ گریه از سر عشق ...
ایکاش باباها میدونستن وقتی دیر میرسن خونه مامانها چقدر دلشوره دارن

« تولد الکی » نامه

زندگی نشاط
زندگی شکفتن است
زندگی همیشه از تو گفتن است


تا بحال تو چشمان فرشته نگاه کردین ؟؟؟ وقتی به چشماش دقت کنید یه فرشته دیگه می بینید که اونم داره به چشمای شما نگاه میکنه !؟ تا بحال اون فرشته را دیده بودین ؟؟ هیچ میدونین اگه حواستون به اون نباشه ممکنه هر دو فرشته را از دست بدین !!

چه مزه ای میده ادم در سال دوتا تولد داشته باشه ... یکی « تولد الکی » (شناسنامه ای) دیگری هم تولد واقعی ! خونواده منم چون میخواستن پسرشون زودتر مرد بشه ( زودتر بره سربازی و بعد از اون هم بره سرخونه زندگیش ) تاریخ تولد شناسنامه منو ۳ماه زودتر گرفتن تا بدین ترتیب تو خدمت رفتن من یه سال جلوتر باشن ( تورو خدا میبینین چه فکرهایی تو سرشون بوده ) ... خبر نداشتن این دسته گلشون برای فرار از خدمت دانشگاه ازاد درس خواهد خوند و بعد از لیسانس هم که رفته خدمت و اومده حالا حالا خیال نداره ... اره ! ( مگه سرم درد میکنه ) . خلاصه جاتون خالی امشب شب « تولد الکی » منه . به شناسنامه من الان ۲۶سالمه ولی الکی ... ( هنوز سه ماه مونده ) پسرعموهام هم سنگ تموم گذاشتن با گل و شیرینی و کیک اومدن چتر باز کردن اینجا و همین الان رفتند... دستشون درد نکنه کلی زحمت کشیدن ... 
اصلا یادم نبود که سالگرد تولد این وبلاگ هم همزمان شده با سالگرد تولد الکی من !!!
هر دوتا تولد مبارک

« سرآغاز » نامه

به نام انکس که فرشته ها را افرید

وقتی انسان افریده شد تمامی ملائک و فرشتگان به این کار خداوند اعتراض کردند ولی خداوند از روح خود در ادمی دمید و فرشتگان را ملزم بر سجده بر انسان کرد ...


اخ جونمی بالاخره بعد مدتها بی خانمانی اینجا را پیدا کردم و تونستم یه جورایی باهاش کنار بیام ...
میخوام بازم بنویسم ...
میخوام بازم بنویسم از خودم و کارهام ٬ از خودم و فرشته ام ... 
از هرچی که تو این دل لامصب میگذره و سنگینی میکنه  ...
به بزرگواری خودتون ببخشید اگه اینجا یکم بهم ریخته است ... بی دروپیکره ... دیگه تا به اینجا عادت کنیم زمان می بره ...
دلم خیلی براتون تنگ شده بود...