من همان کلاغ سیاه آخر قصه ها هستم که هیچ وقت به خانه اش نمی رسد!!
«پایان بد» قصه های خوب!
از من ترانه ای بساز همیشه بر لب،
مرا به آغاز یک قصّّّه کودکانه مهمان کن!
جایی که یکی هست و یکی نیست!
بگذار من باشم و تو باشی و همه قصه های شیرینمان.
مرا به غربت گلدانمان دوباره مهمان کن!!


از سر هوس من فعلا ایران را سیل برداشته ! جاده ها بسته شده ! رودخانه ها طغیان کردن ! فعلا شیر تو شیر شده ! جناب مجمع تشخیص هم تازه یادش افتاده که کمیته پیشگری حوادث غیر مترقبه دایر کنن ( نمیدونم این همه مجمع و کمیته داریم چه کاری انجام دادن !!!! )
ولی خدایی تهران چه هوایی پیدا کرده ... توپ شده توپ ... هوس یه کوهنوردی وسط هفته کردم ... که اون بالا سکوت باشه و تنهایی ... ( حواسم نبود من باز هوس بیجا کردم ) ...
ولی خدایی قدم زدن زیر این بارون بدون چتر چه مزه میده نه؟

« باران » نامه ۲


باز هوس بارون کردم و بارون گرفت .
بارون واسه من بوی تو را داره...
مست بوی بارونم ...
نمیدونم ایا این بارون باز منو به یاد و خاطر تو میاره !؟


امروز کلی زیر بارون خیس شدم ... ماشین داشته باشی و خیس بشی شاهکاره ... کلی ورود ممنوع و چراغ قرمز هم رد کنی دیگه اخرشی ٬ بدجوری جو منو اخذ کرده بود ... بعد تازه اینهمه راه بری تاتر شهر ببینی که بلیط فروشی تموم شده دیگه اخره ضد حاله ... اینجاست که میبینی ورود ممنوع ها و چراغ قرمز رفتنهات بی دلیل بوده ... اخرش هم نمیگم کجا رفتم چون میدونم کلی مسخره ام میکنین ... ولی میخوایین بدونین بپرسین سینما تهران سانس ۹شب چه فیلمی داره ... اخرشب هم بیایی خونه ببینی همه شام خوردند و خوابیدند و هیچی واسه تو نمونده ٬ ضد حالها تکمیل میشه !! خدایی با همه این حالگیری ها و بخصوص گرسنگی حس و حالی و اسه اپ دیت کردن می مونه ؟

« باران » نامه

زندگی نشاط
زندگی رویش جوانه هاست
زندگی ترنم تمام عاشقانه هاست


صدای پرندگان تو سروصدای بازی بچه ها گم شده بود... تو اون گرمای بعد از ظهر تابستون فواره ها به رقص دراومده بودند تا قدری هوا را خنک کرده باشند...

سرم را اروم رو شونه هاش گذاشتم ... چشمامو بستم ... خسته بودم خسته خسته ... خسته از همه چی !...  اروم کنار گوش من گفت : چی دوست داری ؟ ... گفتم هوس یه بارون کردم ، یه بارون که این گرما را از بین ببره ، هوس بوی خاک و سبزه و بارون کردم ، هوس یه نم نم بارون که بشه بدون چتر زیر اون قدم زد ...

دستم را اروم فشرد بطرف قلبش برد ، گرم گرم بود ...

زمین اتش گرفت ، اسمون فریاد کشید ، ابرها بکمکش اومدند و صدای نم نم بارون هم تو هیاهوی صدای بچه ها گم شد ...

و قلبش اروم اروم سرد شد ...


دلم برای یه نم نم بارون دیگه تنگ شده ...