خاطرات اردیبهشت (3) :
شاعر و فرشته ای باهم دوست شدند : فرشته پری به شاعر داد و شاعر شعری به فرشته ؟ شاعر پر فرشته را لای دفتر شعرش گذاشت و شعرش بوی اسمان گرفت ؛ و فرشته شعر شاعر را زمزمه کرد و دهانش مزه عشق گرفت .
...: دیگر تمام شد . دیگر زندگی برای هر دوتان دشوار میشود . زیرا شاعری که بوی اسمان را بشنود زمین برای کوچک است و فرشته ای که مزه عشق را بچشد اسمان برایش تنگ .
فرشته دست شاعر را گرفت تا راههای اسمان را نشانش دهد و شاعر بال فرشته را گرفت تا کوچه پس کوچه های زمین را به او معرفی کند .
فرشته پیش شاعر امد و گفت : می خواهم عاشق شوم .
شاعر گفت : نه ، تو فرشته ای و عشق کار تو نیست .
فرشته اصرار کرد و اصرار کرد .
شاعر گفت : اما پیش از عاشقی باید عصیان کرد و اگر چنین کنی از بهشت اخراجت میکنند . ایا ادم و سرنوشت تلخش را فراموش کرده ای ؟ اما فرشته بازهم پافشاری کرد ، ان قدر که شاعر به ناچار ادرس درخت ممنوعه را به او داد .
فرشته رفت و از میوه ان درخت خورد ، اما پرهایش ریخت و پشیمان شد . ان گاه پیش خدا رفت و گفت : خدایا مرا ببخش ، من به خود ظلم کرده ام ، عصیان کرده ام و عاشق شده ام . آیا حالا مرا از بهشت بیرون خواهی کرد
...:پس تو هم این قصه را وارونه فهمیدی ! پس تو هم نمیدانی تنها ان که عصیان میکند و عاشق میشود ، میتواند وارد بهشت من شود !
و ان وقت خدا نهمین در بهشت را باز کرد . فرشته وارد شد و شاعر را دید که انجا نشسته در سوگ هشت بهشت و رنج هبوط !
فرشته حقیقت را برایش گفت ولی باور نکرد .
ادمها هیچ کدام این قصه را باور نمیکنند ، تنها ان فرشته است که میداند بهشت واقعی کجاست .(برگفته از چهل چراغ)
جاتون خالی بعد یه مدت دپرسیشن شدید (نمنه!؟!

) یه پیاده روی تو تپه های عباس اباد کلی منو اروم کرد . اگه قبلش هم یه تاتر قشنگ دیده باشی این قدم زدن بیشتر بهت مزه میده . دست مهندس هم (یکی از معاونین همون مدیر عامله

) درد نکنه که منو همراهی کرد !
اگه اهل تاتر دیدن هستین ، تاتر "
شما خانومی با مانتوی ابی ندیدین؟ " را بهتون پیشنهاد میکنم . تاتری ساده و روان با مقادیر متنابهی (!!)خنده ، خنده ای زجر اور ، خنده ای که تماشاگر را بعد از هر خنده به فکر وامیدارد . ماهم که اخر درک هنری بودیم

! بخصوص اون اخر تاتر که موقع خروج باید از بین بازیگرانی با مانتویی ابی رد میشدیم

...(
*)
بعد از یه هفته "چت" بودن ، اخر هفته خوبی را پشت سر گذاشتم ، امیدوارم این پروژه هم به یه جایی برسه تا ما از بیکاری هم دربیاییم.
راستی نتایج ارشد هم بالاخره چهاردهم اردیبهشت اعلام میشه ، یعنی ممکنه ؟!؟!...!من هنوز سرقولم هستم ...
(*) پ.ن : دوست داشتم این تاتر را با تو میرفتم میدیدم ، ولی خودت گفتی مزاحم نشم ! منم سعی میکنم دیگه مزاحم نشم
.