« بارون » نامه

بارون ...
تو این وقت سال ...
تو نصفه شب ...
...
بهترین خاطرات ما زیر بارون بود و هست ...
نگو نه !...
...
نگو عشق ورزی در قاموس من کار درستی نیست ...
...
بازم بارون های نیمه شب ٬ هوای تو رو به سرم زد ...
سال گذشته ... سالهای گذشته ...
تنها چیزی که ما را به یاد هم میاورد بارون بود...
تنها چیزی که احساسمون درموردش مشترک بود بارون بود ...
تنها چیزی که تو گرمای بعد از ظهر تابستون از خدا خواستیم و بهمون داد بارون بود ...
امیدوارم هنوزم بارون منو برای لحظه ای به یادت بیاره ...
...
همیشه فاتح باشی ای مغرور مسرو...
...

نظرات 2 + ارسال نظر
شکوفه چهارشنبه 19 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 01:21 ق.ظ http://haramedelam.blogsky.com

سلام .... واییییییییییییییییییییییییییییی .. وبت خیلی قشنگه .. متنهات هم عالیه .. خیلی لذت بردم .. در پناه حق

نرگس پنج‌شنبه 20 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 11:32 ق.ظ

حرفهای دلت رو اینجا میخونم..از اول قرار بود اینجا بشه صندوق حرفهای دلت... خوب... بارون...بارونو دوست داری هنوز چون اونو یادت میاره... با اینکه از بارون خوشم نمیاد اما این کارش رو دوست دارم... یادآوری کننده خوبیه...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد