بارون ...
تو این وقت سال ...
تو نصفه شب ...
...
بهترین خاطرات ما زیر بارون بود و هست ...
نگو نه !...
...
نگو عشق ورزی در قاموس من کار درستی نیست ...
...
بازم بارون های نیمه شب ٬ هوای تو رو به سرم زد ...
سال گذشته ... سالهای گذشته ...
تنها چیزی که ما را به یاد هم میاورد بارون بود...
تنها چیزی که احساسمون درموردش مشترک بود بارون بود ...
تنها چیزی که تو گرمای بعد از ظهر تابستون از خدا خواستیم و بهمون داد بارون بود ...
امیدوارم هنوزم بارون منو برای لحظه ای به یادت بیاره ...
...
همیشه فاتح باشی ای مغرور مسرو...
...
سلام .... واییییییییییییییییییییییییییییی .. وبت خیلی قشنگه .. متنهات هم عالیه .. خیلی لذت بردم .. در پناه حق
حرفهای دلت رو اینجا میخونم..از اول قرار بود اینجا بشه صندوق حرفهای دلت... خوب... بارون...بارونو دوست داری هنوز چون اونو یادت میاره... با اینکه از بارون خوشم نمیاد اما این کارش رو دوست دارم... یادآوری کننده خوبیه...