بارونو دوست دارم هنوز چون تورو یادم میاره ...!!!
نمیدونم بارون منو هم یادت میاره ... ؟؟؟!!!
امروز بعد اون بارون عجیب غریب رفتم همون محل همیشگی ! پارک طالقانی ...
بوی خاک و سبزه و بارون ٬ همه باهم بوی عطر تو را برام زنده کرد ! نمیدونم هنوزم همون عطر را استفاده میکنی ؟
امروز تو پارک طالقانی به یه نکته مهم رسیدم ... اگه دیدین دختری دست پسری را گرفته یا سرشو رو شونه اون گذاشته بدونین که با هم نامزدند !!!! اگه دیدن که پسره دست دختره را گرفته یا ... بدونین که تریپ دوستی ... ( اصلا به من چه ! ما که جز هیچ کدوم نیستیم نباید اصلا نظر بدیم ... خوش باشن ! در هر صورت نوش جونشون ... )
فعلا حاج اقا چغندر داره دنبال خونه جدید میگرده ! یه تصمیمی گرفته مثه ... تو گل مونده ! تازه فهمیده اگر ۱۰۰+۱۰۰سالش هم بشه ٬ چغندره !!!! خداکنه هر تصمیمی میگیره ازینجا بره ...
چه فرقی میکنه هنوزم همون عطر رو استفاده میکنه یا نه. مهم فقط اینه که تو هروقت هرجا این عطر رو بشنوی یادش می افتی. مامانم میگه هیچوقت عطری که استفاده میکنی عوض نکن. همه با بوی عطرشون خاطره ساز میشن...
اگر می دانی در این جهان کسی هست که با دیدنش رنگ رخسارت تغییر می کند و صدای قلبت آبرویت را به تاراج می برد مهم نیست که او مال تو باشد مهم این است که فقط باشد ، زندگی کند ، لذت ببرد و نفس بکشد .....راستی خان عمو باهاتون کار داشتم ، گویا آفلاینهای من به دستتون نمیرسه ...