« مطبوعات » نامه

اگه عرضه بیان کردن حرفت را نداری همون بهتر که از حسادت ...
یادته که چقدر به آینه حسادت میکردم...
یادته چقدر به در و دیوار حسادت میکردم...
یادته چقدر به اسمون حسادت میکردم...
یادته چقدر به ... حسادت میکردم ...!!!...
ولی نمیدونستم که باید از فرصتی که برام پیش اومده نهایت استفاده را ببرم تا بقیه به من حسادت کنن ...


چشم شیطون کر ! اخر هفته خوب و سالمی را پشت سر گذاشتم ...
پنج شنبه شب تریپ اخر بچه مثبتی و ادم حسابی ، با مهندسمون رفتیم شیرودی برای بازی تنیس ! منم که حرفه ای ! بازیکنهای زمینهای کناری یا هوای سروکلشون را داشتند یا شده بودن توپ جمع کن ما ! کلی ادم باکلاس هم اومده بودند بخصوص یه اکیپ چهارنفری بودند که دوساعت بعد از رفتنشون هنوز بوی عطرشون اونجا مونده بود ! حیف که ما تو تریپ بچه مثبتی بودیم ...
بعد بازی یه لیوان شیر پسه ...
بعدش یه پیاده روی یک ساعته تو تپه های عباس اباد ...
خیلی دوست داشتم تو این پیاده روی تو هم بودی ...
صبح جمعه هم زدیم تریپ ادم حسابی سیاسی ! با اینکه من از نمایشگاه تو روزهای جمعه متنفرم (الکامپ را یادتونه !) ولی دیگه بدلیل درخواست مکرر دوستان رفتیم ، بعلت شلوغی فقط به قسمت مطبوعات سر زدیم ...
تو سالن هفته نامه ها تمام غرفه ها مشغول مگس پرانی بودند جز غرفه چلچراغ و تو سالن روزنامه ها هم شلوغ ترین غرفه ها مربوط به روزنامه های شرق و اقبال بود ...
روزنامه اقبال مهمانهای ویژه ای داشت ، اولین انها مهندس اصغرزاده بوده که جز تیپ اراسته و چهارتیغ شده اش ، تعریف دیگه ای نداشت...
اقای ابطحی هم با همون استیل ورزشکاری اش مهمان بعدی انها بود !(دلم برا دکمه های پیراهنش سوخت !) با دیدن ایشون به خودم کلی امیدوار شدم ! کلی باهاش سر مسائله انتخابات و وبلاگ نویسی بحث کردم ...
اقای دکتر معین هم مهمان بعدیشون بود ، که برای ایشون یک جلسه پرسش و پاسخ انتخاباتی راه انداخته بودند ، از مسائل کوی دانشگاه گرفته تا نصراله معین (خواننده) ازیشون سئوال شد  ... جلسه جالبی بود ...کلی خندیدیم ...
ما هم که کلی جو اخذمون کرده بود ...در بین این برنامه ها یه تریپ ادم حسابی و مهندسی هم اومدیم !!!! گاز پیک نیکی را از صندوق ماشین بیرون اورده و جاتون خالی جوجه کباب و سالاد کاهو و ترشی را ردیف کردیم ...کم مونده بود تو چمنها اونجا سیزده بدر راه بندازیم و با درختها اونجا تاب درست کنیم ...
اصلا فرصت نشد به غرفه کتابها سربزنم یه روز دیگه باید برم کلی کتاب بخرم ...


امیدوارم گالری نقاشی بهت خوش بگذره ...
نظرات 1 + ارسال نظر
نرگس شنبه 17 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 07:36 ب.ظ

اول اینکه این اهنگه رو والله من تازه شنیدم... نبود بخدا... بعد هم اینکه میبینم نمایشگاه رو اباد کردین مگه قرار نبود جمعه بیفتین رو دنده کارو پروژه و این حرفها ها؟؟؟؟!!!! پروژه اتون پیک نیک تو چمن نمایشگاه است؟؟؟؟؟
من هم امروز نمایشگاه بودم اما چه نمایشگاهی همه کار کردم الا کتاب دیدن دی:)))))

چیکار کردی !!!؟؟؟؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد