دلم برای کسی تنگ است که آفتابِ صداقت را به میهمانی گلهای باغ می آورد و گیسویش را به بادها می دهد و دستهای سپیدش را به آب می بخشد.
دلم برای کسی تنگ است که چشمان قشنگش را به عمق آبی دریای واژه می دهد و شعرهای خوش چون پرنده ها می خواند.
دلم برای کسی تنگ است که همچون کودکی معصوم دلش برایم تنگ است
و دلش برای دلم می سوزد ومهربانی را نثار من می کند.
کاش می توانستم به او بگویم که چقدر دلم برایش تنگ است.
دلتنگی!!
فقط میدونم تحملش سخته! همین...
وای که اگه می دونست ... « دلم برای کسی تنگ است که همچون کودکی معصوم دلش برایم تنگ است » .. خیلی معصومانه بود ..