« عاشق » نامه

حتما تا ته بخونید ....5 دقیقه هم نمیشه ... (حداقل افلاین بخونین ) :

بعضی وقتا خواسته های آدم براش اونقدر مهم میشه که حاضر براش هر قیمتی بپردازه ...
مثلا با یه دختری دوسته....اونو می خواد.....اما هر چی تلاش می کنه بش نمی رسه ...
به جائی می رسه که میبینه دیگه کسی نمی تونه کمکش بکنه جز خدا ..
میاد مومن میشه .....گدا میشه ....در خونه ی خدا با حال خاصی زار میزنه ..خلاصه یه عارف کاملی میشه برا خودش و دیگه یه حال و هوای خاصی داره ..
یه مدتی به همین منوال میگذره .
میبینه خبری نشد.....به عشقش نرسید ..بازم زار میزنه ...
خدا رو قسم می ده که حاجتش رو برآورده کنه......
اما میبینه که نه مثل اینکه خدا بی خیالش شده ..
انگار هر چی بیشتر داد می زنه و گریه می کنه خدا کمتر جوابشو می ده ...
میاد با خدا قهر می کنه ...لجبازی می کنه ......
می ره و یه مدتی پشت سرشم نگاه نمیکنه ...دیگه نمیاد در خونه ی اوستا کریم ....هنوزم با خدا قهره ....
میشینه با خودش خاطراتشو مرور میکنه ...
کجاها با هم رفتن.....دعواها ....قهرها.....آشتی ها .....
یه دفعه می بینه که انگار داره اوضاع ردیف میشه ...
خبرای خوب می شنوه .....امیدوار میشه ...
میبینه که داره جریان ازدواجش ردیف میشه ...
خوشحاله و سرمست ....
دیگه تو پوست خودش نمی گنجه .....
می خواد از خوشحالی بال در بیاره ....
با خودش می گه : « ایول به خدا .... »
با اینکه من باش قهر کردم بازم هوامو داشت و جریانمو ردیف کرد ..
یه دو روز میگذره ...یه دفعه یه خبر بد می شنوه ..
دوباره همه چی به هم خورد ....دوباره نشد ....
دوباره روز از نو روزی از نو ...می گه : « اه به این خدا ...
داشت کارم ردیف می شد ..
الکی گفتم خدا بود....اونم به خودش گرفت و حالمونو گرفت ..
بابا ما اصلا نخوایم خدا رو ببینیم کیو باید بینیم ...
نخوایم خدا بهمون کار داشته باشه چیکار باید بکنیم ؟ »
خلاصه زیاد ازین شر و ور ها میگه ..
به خدا فحش می ده و ......
اما صد افسوس .....
و هزار افسوس .......
و هزار هزار افسوس.....
ای کاش فقط یه دقیقه میشست و فکر میکرد ....
فقط یه دقیقه .....
که چرا خدا داره باهاش اینجوری میکنه ....
وقتی میگه خدایا، جوابی نمیشنوه...
اما وقتی قهر میکنه همه ی کاراش ردیف میشه ...
خب اگه اینجوریه همه برن با خدا قهر کنن و حاجت بگیرن دیگه ..
درجوابش میدونی چی باید گفت ؟
فقط اینو میشه گفت که :
هر که در این بزم مقربتر است جام بلا بیشترش می دهند....
نمی دونم اما خدا می گه :
من هرکس رو بیشتر دوست داشته باشم بیشتر مبتلاش میکنم ...
بیشتر درد بش می دم تا بیاد در خونمو من صدای قشنگ یا الله یا الله اونو بشنوم...
بیشتر رنج بش می دم تا بیاد در خونمو من صدای دلنشین ناله هاش رو بشنوم .....
حالا ممکنه بگی :
ما اگه نخوایم خدا ما رو دوست داشته باشه کیو باید ببینیم ...
من بت می گم :
اگر با دیگرانش بود میلی چرا ظرف مرا بشکست لیلی ...
اینا شعر نیست ...واقعیته .....حقیقت عالمه ...
نابرده رنج گنج میسر نمی شود ... پس تو هم بدون .....
اگه داری سختی می کشی خدا دوستت داره ....
خدا داره نگات می کنه ... خدا داره بت افتخار می کنه ....
و اگه دوستت نداشت می گفت :
حاجت این بنده رو بدید بره که از صداش بدم میاد ...
دیگه نمی خوام صداشو بشنوم ...هر چه زودتر بش بدید بره ...
پس فکر نکن اگه خدا جوابتو نداد دوستت نداره ..
برعکس...
عاشقته که بت نمی ده ....
و اگر جوابتو داد فکر نکن که دوستت داره....
بیا یه جوری باشیم پیش خدا .....
اونوقته که هر چی بخوایم خدا بمون می ده ...
می دونی باید چه جور بود ؟
من می گم ....
تا حالا دیدی یه دونه مرده شور رو که داره شخص متوفی رو می شوره ؟
اگه ندیدی برو حتما ببین ...
ما باید مقابل خدا مثل اون مردهه باشیم تو دست اون مرده شوره ...
تسلیمه تسلیم .....
بیا به خدا اعتماد کنیم و بذاریم هر کاری که دلش می خواد با ما بکنه ..
ضرر نمی کنی ......
رفاقت با اون خیلی خوبه.....
و بدون اگه دردمندی و دلت پر از غصه ست ....
خدا با تمام وجودش عاشقته و می خواد که صداتو بشنوه ..
پس تو هم از ته دل صداش بزن .....از ته دل عاشقش باش ...


این متن را یه عزیزی برام فرستاده بود خیلی بدلم نشست با اندکی تغییرات اینجا نوشتم . امیدوارم با خوندن این نوشته احساسی زیباتر و والاتر از احساسی که من پیدا کردم بهتون دست بده ... تو سال جدید بیاییم عاشق خدامون باشیم که خالق فرشته هاست ...
نظرات 5 + ارسال نظر
بهار دوشنبه 8 فروردین‌ماه سال 1384 ساعت 11:05 ق.ظ http://royaiebahar.blogspot.com

حقیقت غریبی روگفتی . ایمان دارم به گفته هات عزیز . باور دارم که چیزی جز این نیست حقیقت زندگی. . . شاد باشی

ممنون ... شما هم ...

میترا سه‌شنبه 9 فروردین‌ماه سال 1384 ساعت 10:32 ب.ظ

می دونی .. هم اینها هیچ شکی توش نیست .. وقتی با خدات باشی اصلا یه حسی داری که .. نمی دونم .. حتی دردی هم که میده برات لذت داره .. یه جورایی اصلا حس نمی کنی که درده .. فقط .. عاشق خدا بودن و معشوقش .. چیزی نیست که آسون به دست بیاد .. آسون میره ولی سخت برمی گرده .. یه جورایی لیاقت می خواد .. لیاقت برای اینکه حس کنی روح خدا در وجودت دمیده شده و حس کنی که چقدر بالا و بزرگی .. حس اینکه به خودت افتخار کنی که عبد و بنده ی خداتی .. خدا جونی خیلی بزرگه ولی .. بعضی اوقات درک آدم اونقدر پایین میاد که یادش میره کیه و چی باید باشه .. یا اینکه می فهمه ولی .. یه جورایی ... بگذریم .. امیدوارم امسال همونطور که گفتی بشه و به معنای واقعی حقیقت اسمت رو لمس کنی .. یا هو !

خدایی کم اوردم ...

میترا دوشنبه 15 فروردین‌ماه سال 1384 ساعت 01:52 ب.ظ

می گم تو یه وقت خدای نکرده خدای نکرده آپدیت نکنی ها ! گناه کبیره مرتکب میشی ..

چشم ... اخه صغیره یه چیزه دیگست ؛) ...

نرگس سه‌شنبه 16 فروردین‌ماه سال 1384 ساعت 01:39 ق.ظ http://azrooyesadegi.blogsky.com

سلام
چه با مزه...
عید داشتم فیلم مریم مقدس رو نگاه میکردم و یه لحظه با خودم گفتم تحمل اینهمه سختی و مصیبت برای یه دختر خیلی جوون چقدر سخته و اینکه پاک و مقدس و بدون اینکه به قدرت خدا شک کنی از این همه سختی سربلند بیرون بیاد سخت تر از اونه..
من واقعا به این قضیه ایمان دارم که خدا همیشه به ادما به اندازه ظرفیتشون مشکل و سختی میده اگه سختیهای یکی خیلی زیاده معنی اش این نیست که خدا دوستش نداره بلکه خدا میخواد به اون بنده اش بفهمونه که چقدر با ظرفیته و روح بزرگی داره و بهترین راه تو این شرایط اینه که تکیه کنی به یه قدرت بزرگ که قطعا و حقیقتا ما رو هیچوقت از نگاهش محروم نمیکنه خوشحالم که این متن زیبا رو اینجا گذاشتی

قابلی نداشت ... یادت نره عیدی ها را جمع کنی کارش داریم ...

میترا سه‌شنبه 16 فروردین‌ماه سال 1384 ساعت 04:17 ب.ظ

جهنم ایرانی یعنی چی اون وقت ؟!

پست بعدیم را بخون ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد