شب ، مهتاب ، بیابان ، تنهایی ...
انجا که تا چشم کار میکرد بیابان بود.. تابحال شب در بیابان بوده اید؟ ...
انجا که در دوردست ستارگان اسمانش با سوسوی نور چراغهای روستا یکی میشود ...
مهتاب هم که مانند همیشه مکمل زیبایی باشد ...
دوست داشتم همانطور ادامه بدهم تا به انتهای بیابان برسم انجا که میشد ستارگان را با دست چید ...
نمیدانم چرا انجا هم بیاد تو بودم ...
به اسمان نگریستم به دنبال تو میگشتم ...
در قدیم میگفتند ستاره ها خونه فرشته هاست ...
خونه فرشته من کدومه؟؟
شاید اونی که رنگش قرمزه !! یا شایدم اونی که رنگش زرده ؟؟؟؟
چه جوری میشه میون این همه ستاره ، ستاره فرشته خودمو پیدا کنم ...
ای کاش موقع رفتن ادرس ستاره ات را به من میدادی که حداقل دلم به سوسوی ان خوش باشد ...
امیدوارم تعطیلات همچنان به شما خوش بگذرد ...
به آسمون نگاه کن .. یه لحظه چشمت به یه ستاره که میفته همونجا می مونه .. حتی اگه سرت رو بچرخونی بازم نگاهت ناخودآگاه سمت اون برمی گرده .. یه دونه ستاره هست که مثل خود فرشته تمام وجودت رو به سمت خودش می کشه .. فقط مراقب خودت باش ...
چشم ...