عاشق کسی باش که لایق عشق باشد نه تشنه عشق
چون تشنه عشق روزی سیراب میشود
چشمهایم را بستم ... فرشته بال و پر خود را ارام بر سر و روی من کشید ٬ گرمای وجودش را کاملا احساس کردم . اما وقتی چشمان خود را گشودم ...
امروز دوباره یه عشق واقعی ٬ یه دلهره واقعی را دیدم و بهش حسودیم شد ...
فقط حدود یه ساعت از ساعت همیشگی گذشته بود ٬ رنگ به چهره اش نمونده بود . تو این ۲۷سال زندگی مشترک سابقه نداشت بی خبر دیر بیاد . خونه هرکی میدونست زگ زد هر شماره ای که میگرفت انگشتاش میلرزید ٬ موقعی هم که صحبت میکرد بغض کرده بود ... وقتی صداش را شنید یه اه بلندی کشید و زد زیر گریه ... گریه از سر شوق ٬ گریه از سر عشق ...
ایکاش باباها میدونستن وقتی دیر میرسن خونه مامانها چقدر دلشوره دارن
سلام . خونه نو مبارک . بابا جنبه داشته باش.... روزی یک بار هم زیاده چه برسه به ۳ بار آپ دیت.... به هر حال مبارکه . خوش باشی . به من هم سر بزن
مگه چیه حالا ؟؟؟ تو سه روز سه تا اپ دیت زیاده ؟؟ اصلا دلم خواسته ؛) حرفیه ؟؟؟
سلام عمو چغندر... خوبی؟؟ منم دوباره نوشتن را شروع کردم.. دلم تنگ شده بود.... اصلا نباید قطع میکردم نوشتن را ولی مجبور شده بودم... زودتر آنلاین ببینمت.. ترانه
خیلی خوشحال شدم دیدم دوباره نوشتن را شروع کردی ولی نوشته هات ... :(( ...
چه جمله جالبی ....:)
چه کامنت جالبتری ...!!
خوش بحالتون که فرزند چنین عاشقهایی هستین!! مامان و بابای منم عاشق همن میدونم و ایمان دارم
پس خوش بحالمون ...
این رو وقتی بابا شدی یادت بمونه ...