اگه همه شب برای از فراغ خورشید گریه کنی لذت تماشای ستاره را از دست خواهی داد .
(شکسپیر)
یه ایراد بزرگی که من دارم که خیلی محافظه کارم ( یا شایدهم به اصطلاح بعضی ها ترسو ) ... نمیتونم حرفم را بزنم ... میترسم که طرف مقابلم ناراحت بشه ... همیشه سعی ام اینه که کسی را از خودم نرنجونم ... مدیرم میگه این نشانه منافق است که سعی میکنه همه را از خودش راضی نگه داره ... شاید دلیلش اینه که همه دوستام برام مهمند حتی اگه من براشون مهم نباشم و دوست ندارم که ناراحتشون کنم ( دیگه مگه چی بشه که یه حرفی بزنم ، که بعدش کلی خودم را سرزنش میکنم ) ... بارها و بارها چوب این ملاحظه کردن ها را خوردم ولی ادب نشدم ... بارها و بارها چوب این ترسو بودنم را خوردم و طرف مقابل هرکاری خواسته و هر حرفی خواسته زده و من سکوت کردم ...
پ.ن : میخوام یه بار هم که شده جواب بدم ... امیدوارم پشیمون نشم و خودم را سرزنش نکنم ...
انگار این بند هشت تجربه های مشهدم کلی طرفدار داره !!! پس بهتره که دلیلش را بگم که زیاد خانومها خوش بحالشون نشه !! بذارین بحساب قسمت اول همین پست که قرار شده حرفم را بزنم :
تو مشهد 6تا خانوم همراهمون بودن ! قرار گذاشتیم که سه وعده نهار را با هزینه مشخص در گروههای دو نفری برامون آماده کنن و بقیه وعده های غذایی با اقایون ...
نمیدونین چی شد ؟!!!!
با اعلام کردن این پیشنهاد دیدیم که بهونه ها شروع شد ! ما آشپزی نمیکنیم ... میخواستیم اشپزی کنیم خونه میموندیم ! تو مسافرت اشپزی با اقایونه !!!
بعد مدتی که راضی شدن اشپزی کنن بهونه های دیگه شروع شد !!
من ماکارانی نمیخورم ! من مرغ نمیخورم ! من تا حالا به سوسیس کالباس لب نزدم !! من به ماهی آلرژی دارم و ...
دیدیم الانه که کار به گیس و گیس کشی برسه ( تنها کاری که خانومها تو دعوا انجام میدن !! ) ... خودمون کوتاه اومدیم و قبول کردیم که ناهار با اقایون باشه ... فکر کنم اخر سفر پشیمون شدند !! یه تجربه ای براشون گذاشتیم که تا یاد دارن فراموش نمیکنن ...
نهار روز اول را نذری گرفتند خوردند ... نهار روز دوم هم با شام یکی کردیم ( ساعت 12 صبحونه خوردیم و ساعت 7 شام ) ... نهار روز سوم هم گفتیم که با خودتونه و اونها هم مشغول پاکسازی یخچال شدند ...
فکر کنم تجربه ای خوبی بود ... نه ؟
پ.ن۱: من گشنمه !
پ.ن ۲ : میگن تو سفر میشه دوستات را بشناسی !!
پ.ن۲: میمونی اویزون شده از یک دست ... حاوی سنسور ... که از درصورت مشاهده حرکت عادی و غیر عادی از خودش صدایی در آورده و میلرزد در فروشگاه های مشهد دیده شده است ... در صورتیکه در تهران هم مشاهده شد سریعا به اینجانب خبر دهید وخانواده ای را از نگرانی برهانید ... شیرینی شما محفوظ است ...
پ.ن۳: « ۴اصل مهم از زندگی » وبلاگ هستی را هم بخونین !!
پ.ن.۴ : کی گفت همه مطلبها باید پی نوشت داشته باشه ؟!!
پ.ن۵: همون پ.ن۴
اگه همه شب برای از فراغ خورشید گریه کنی لذت تماشای ستاره را از دست خواهی داد .
(شکسپیر)
یه ایراد بزرگی که من دارم که خیلی محافظه کارم ( یا شایدهم به اصطلاح بعضی ها ترسو ) ... نمیتونم حرفم را بزنم ... میترسم که طرف مقابلم ناراحت بشه ... همیشه سعی ام اینه که کسی را از خودم نرنجونم ... مدیرم میگه این نشانه منافق است که سعی میکنه همه را از خودش راضی نگه داره ... شاید دلیلش اینه که همه دوستام برام مهمند حتی اگه من براشون مهم نباشم و دوست ندارم که ناراحتشون کنم ( دیگه مگه چی بشه که یه حرفی بزنم ، که بعدش کلی خودم را سرزنش میکنم ) ... بارها و بارها چوب این ملاحظه کردن ها را خوردم ولی ادب نشدم ... بارها و بارها چوب این ترسو بودنم را خوردم و طرف مقابل هرکاری خواسته و هر حرفی خواسته زده و من سکوت کردم ...
پ.ن : میخوام یه بار هم که شده جواب بدم ... امیدوارم پشیمون نشم و خودم را سرزنش نکنم ...
انگار این بند هشت تجربه های مشهدم کلی طرفدار داره !!! پس بهتره که دلیلش را بگم که زیاد خانومها خوش بحالشون نشه !! بذارین بحساب قسمت اول همین پست که قرار شده حرفم را بزنم :
تو مشهد 6تا خانوم همراهمون بودن ! قرار گذاشتیم که سه وعده نهار را با هزینه مشخص در گروههای دو نفری برامون آماده کنن و بقیه وعده های غذایی با اقایون ...
نمیدونین چی شد ؟!!!!
با اعلام کردن این پیشنهاد دیدیم که بهونه ها شروع شد ! ما آشپزی نمیکنیم ... میخواستیم اشپزی کنیم خونه میموندیم ! تو مسافرت اشپزی با اقایونه !!!
بعد مدتی که راضی شدن اشپزی کنن بهونه های دیگه شروع شد !!
من ماکارانی نمیخورم ! من مرغ نمیخورم ! من تا حالا به سوسیس کالباس لب نزدم !! من به ماهی آلرژی دارم و ...
دیدیم الانه که کار به گیس و گیس کشی برسه ( تنها کاری که خانومها تو دعوا انجام میدن !! ) ... خودمون کوتاه اومدیم و قبول کردیم که ناهار با اقایون باشه ... فکر کنم اخر سفر پشیمون شدند !! یه تجربه ای براشون گذاشتیم که تا یاد دارن فراموش نمیکنن ...
نهار روز اول را نذری گرفتند خوردند ... نهار روز دوم هم با شام یکی کردیم ( ساعت 12 صبحونه خوردیم و ساعت 7 شام ) ... نهار روز سوم هم گفتیم که با خودتونه و اونها هم مشغول پاکسازی یخچال شدند ...
فکر کنم تجربه ای خوبی بود ... نه ؟
پ.ن۱: من گشنمه !
پ.ن ۲ : میگن تو سفر میشه دوستات را بشناسی !!
پ.ن۲: میمونی اویزون شده از یک دست ... حاوی سنسور ... که از درصورت مشاهده حرکت عادی و غیر عادی از خودش صدایی در آورده و میلرزد در فروشگاه های مشهد دیده شده است ... در صورتیکه در تهران هم مشاهده شد سریعا به اینجانب خبر دهید وخانواده ای را از نگرانی برهانید ... شیرینی شما محفوظ است ...
پ.ن۳: « ۴اصل مهم از زندگی » وبلاگ هستی را هم بخونین !!
پ.ن.۴ : کی گفت همه مطلبها باید پی نوشت داشته باشه ؟!!
پ.ن۵: همون پ.ن۴